مدار صفر درجه



روز آخر شهریور که میشد دلم میخواست یک نفر از خواب بیدارم میکرد میگفت هنوز تابستان تمام نشده، این روز برایم از تمام روزهای سال غم انگیز تر بود، از تمام روزهای سال... شکوفه های کلاس اولی را نگاه میکردم، با یک شاخه گل مریم در دست هایشان، ازشان میپرسید دروغ میدانی چیست؟ نه، غیبت؟ نه، تهمت ؟ آره...خب تهمت چیه؟ تهمت یعنی مثلا وقتی با بابام رفتیم استخر و بابام توی آب غرق میشه!